چسبونک!

دیدین بعضی وقتا یه جاهایی یه چیزایی یه افرادی رو ول کنی اونا ولتون نکنن.

شده حکایت من

من سربندر رو ول میکنم٬ اون منو ول نمیکنه!

میبینید چقد بد شانسم؟!

مدیر مهد غولک نشدیم که٬ مدیر داخلی سازمان دیگه شدیم .

فرقی نمیکنه مهم اینه که مدیر شدیم!

فعلا سرم شلوغه ممکنه دیر بیام اینجا تو پست قبل هم نتونستم زود جواب کامنت ها رو بدم یکم دیر شد چون مسافرت بودم به هر حال شما به دل نگیرید.

یاحق...

انرژی مثبت ایده آلی!

این جملات زیبا رو میتونید روی تکه کاغذ بنویسید تا همیشه جلوی چشماتون باشند جملاتی که از آنها انرژی مثبت خواهید گرفت!(برگرفته از مجله ایده آل شماره۴۹)

نوشته روی یخچال: میدونم علت هر شکست٬عمل کردن بدون فکر کردنه.

روی آئینه: تلاش میکنم عظمت در نگاهم باشد٬نه در چیزی که بهش نگاه میکنم.

روی یخچال: حتی اگه به گل باغچه خودم آب بدم٬کمک میکنم دنیا قشنگ تر بشه.

روی داشبورد: در مورد دیگران٬ از جایی که اونا ایستادن قضاوت کنم٬نه از جایی که خودم هستم.

روی آئینه: هر روز یک لبخند به تو میزنم و یه لبخند از تو تحویل میگیرم٬ زندگی یعنی همین!

پشت در خانه: سعی نمیکنم خاک اره رو دوباره اره کنم٬ گذشته رو فراموش میکنم.

در جائیکه همسرتان ببیند: پیله ات را باز کن٬تو به اندازه پروانه شدن زیبایی.

پشت در خانه: تو زندگی هر وقت به یه در بزرگ رسیدم که قفل بود٬ عزا نمیگیرم. اگه قرار بود باز نشه٬بجاش دیوار میذاشتن.

در جائیکه همسرتان ببیند: عاشق باشیم٬ولی بدون زنجیر.

کنار تختخواب: میدونم آرامش زمانیه که باور کنم خدا دستام رو تو دستش گرفته.

روی کتابخانه یا تلویزیون: اول٬ تاریخ سرزمین خودم رو میخونم بعد تاریخ دیگران رو.

هر جا دوست دارید: پرواز حتی با کوچکترین بالها هم امکان پذیره٬بهونه نیار.

کنار تختخواب:بهار قشنگه٬ولی باید یادم باشه پاییز و زمستونم هست.

روی کتابخونه یا تلویزیون: برای انجام دادن کاری بزرگ٬کمی اشتباه هم ممکنه!نترس.

هرجایی که دوست دارید: عشق مثل هوا همه جا هست٬ فقط باید کمی عمیق تر نفس بکشم.

شما هم میتونید جملات قشنگ دیگه رو برام بنویسید خوشحال میشم.

 

سیما رئیس میشود!

امروز رفتم دنبال کارهای عقب مونده ام اول از همه که کلاس زبان رو ثبت نام کردم بالاخره و یه جلسه هم رفتیم سر کلاس معلممون هم نامردی کرد همون اولاش منو با یه پسر اوورد واسه مکالمه حالا اولاش یعنی اونی که اول سوال میکرد یکم سخت بود پسره میگه شما اول میگید یا من بگم؟ میگم شما بگید

بعد یه جایی مثلا من باید به اشتباه میگفتم اگه مثلا اسمش علی بود میگفتم آیا اسم شما مثلا رضاست؟ بعد اون مثلا میگه که نه من علی ام رضا اونجاست!

حالا من روبه پسره میگم؟ آیا شما پریسا هستین؟ اون با تعجب میگه نه پریسا اونجاست من علی هستم!

خلاصه که اینم از این . داشتم میگفتم که امروز صبح رفتم آموزشگاه ماهان واسه همین کارشناسی ارشد و آزمونهای فراگیر و اینا سوال کنم. خیلی خوب بود ثبت نام آزمون های چند مرحله ایش ۹۰تومن جزوه های رشته ام هم ۱۲تومن. خلاصه که پشتیبان و مشاور درسی و اینام داشت مثل همون قلم چی.

بعد رفتم سازمان بهزیستی واسه کار. چون رشته ام به تاسیس مهدو مدیریت اونجا میخوره رفتم بپرسم حالا خانومه نشسته داره واسم توضیح میده میگه اگه واقعا علاقه داری به بچه ها اگه واقعا میتونی باید بیای دنبال این کار نه فقط بخاطر وقت پرکنی و اینکه بری سرکارو اینا منم هی سرمو تکون میدادم میگفتم آره کار با بچه ها رو خیلی دوست دارمو خیلی بهشون علاقه دارمو اینا از اونورم هی تو دلم میگفتم نه جانم من فقط واسه پول دارم میرم سرکار! حوصله بچه هم ندارم یکیشون نق و نوق کرد میزنم توسرش! توهمین گیرودار میگه چی شد میخوای بری فکراتو بکنی بعد اگه خواستی درخواست بنویسی؟ میگم نه جان من همین الان مینویسم حوصله ندارم دیگه اینقد برم و بیام! یه درخواست همونجا نوشتمو اونم هی داشت میگفت یه دوره کارورزی باید بگذرونی ۱۱ ماهه با حقوق خوب و بیمه بعد شما مدیریت داخلی مهد رو دارین این بچه هارو واسه ورود به مدرسه آماده میکنین و... خلاصه سرمو برد. بعد یکم فکر کردم من و مدیر؟! آخه هیچ حالت رئیس مابانه نداریم که!

خلاصه پرسیدم اگه بخوام مربی بشم چی؟ اونجور درآمدش چقدره ؟ اونم میگه حقوقش خوبه در ماه ۶۰٬ ۷۰ تومن شاید بدن!

من اینجوری ۶۰٬ ۷۰ تومن؟ من همین الان که سرکار نمیرم پول تو جیبیم ۱۰۰تومنه اونوقت بیام صبح تا شب جون بکنم واسه ۶۰٬ ۷۰ تومن؟

خانومه اینجوری شداول بعد اینجوری شد  منم دیدم لو رفتم اینجوری شدم

خلاصه درخواست رو نوشتیمو گفتن بهتون زنگ میزنیم که کی بیاین واسه کاراموزی بعد واسه کار اصلی گفت که احتمالا آخرای سال و برای سال جدید یعنی بعد از اون مشخص میکنیم کجاها به شما نیاز دارن باهاتون تماس میگیریم.

حالا من اومدم خونه سعی میکنم رئیس مآبانه رفتار کنم! 

اینجا هم به شما میگم حق ندارین بدون نظر از اینجا برید!

 

تو بگو...

جرات از نو عاشق شدن را داری؟

چون من

جسورتر از پیش

مست تر از آن هوشیاری٬ که بر بادم داد.

احتمال بر نیامدنت هست٬ آدم!

اگر که به اعجاز صبر٬ معتادی...

پ ن) قابل توجه دوستان که بهم گفته بودن: پروفایلمو فعال کردم!

تراشیدن ریش و استفاده از کروات!

بشنوید سخن مراجع تقلید را در این خصوص!

خامنه ای: تراشیدن حرام است علی الاحوط و از پوشیدن کروات اجتناب شود.

بهجت: تراشیدن ریش جایز نیست چه تمام ریش یا قسمتی از آن.

لنکرانی: احتیاط وجوبی در عدم تراشیدن ریش و بهتر آن است که مسلمان از مثل کروات اجتناب کند.

گلپایگانی: تراشیدن ریش و ماشین کردن آن اگر مثل تراشیدن باشد حرام است. سزاوار است مسلمین از کروات استفاده نکنند بلکه احتیاط ترک استفاده از آنست.

مکارم شیرازی: احتیاط در ترک ریش تراشی است و بهتر است از کروات استفاده نشود واگر جنبه ی اشاعه ی فرهنگ کفار داشته باشد اشکال دارد.

 

عابر بانک!

داشتم میرفتم طرف عابر بانک دو تا پسر قد بلند و خیلی خوش هیکل رو  با لباس و ساک ورزشی اونطرفتر میبینم و توی دلم میگم عجب هیکلی!

اصولا هر کی از من نظر بخواد راجع به کسی از هیکل شروع میکنم!

کلا هر کس رو بعد یه مدت ببینم میگم چقد چاق شدی یا چقد لاغر شدی!

خلاصه...

رفتیم توصف عابر بانک که دیدم بعله این دو نفرم اومدن سیخ وایسادن پشت سرم!

من در ذهن خود:( عجب غلطی کردم خوشم اومدا!)

خلاصه نوبت من شد که کارت بزنم این عابر بانکه هم خیلی بالا بود من قدم میرسید ولی صفحه اش خیلی تابلو بود منم کارتو که گذاشتم نمیرفت که نمیرفت  که یهو یه سایه گنده بالا سرم دیدم برمیگردم همینجور که کارتم تو هوا بود این پسر پررو کارتو از دستم چپوند و سریع گذاشت توش!

من حس کردم میخواد قدش رو به رخم بکشه آروم گفتم قددم میرسید! همینجور که داشتم تو دلم حرص میخوردم کارم تموم! (از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون حال کردم زور بازوشو!)

کارتو در اووردم برگشتم که برم  که دیدم بعله یه کاغذ گرفته جلوم که بگیرم یه نگاه سرسری بهش انداختم دیدم شماره تلفنه

منم با بدجنسی گفتم نه این ماله من نیست (و در حالیکه پرینت گزارشم رو نشونش میدادم گفتم:) ماله من اینه!

پ ن : والا قدم ۱۷۰ کوتاه که نیست واسه یه دختر٬ ولی نمیدونم چرا لجم گرفت اون از من بلندتره!

بشنوید حکایت دوستم را:

توی خیابون که داشتم رد میشدم از روبرو یه پسری رد میشه و شماره تلفنشو که توی برگه نوشته بود پرت میکنه جلوی دوستم. دوستمم برگه رو برداشته و برمیگرده می دوئه دنباله پسره که اع آقا برگه تون افتاد... پسره هم که همینجور هاج و واج مونده برگه رو میگیره و هی تشکر میکنه!

بعد نوشت بی ربط: اینم بخونید باحاله