كفتر باز!

كفتر بازي كه براي نجاتش بالاي پشت بام خانه ها ميرود تا او را از لابلاي نخل رها كند، چه ميدونم /

داشتم به اين فكر ميكردم چي توو اين كفترا هست كه پسرا اينقد كشته مرده اشند؟ البته نه همشون . اگه دلم واسه پرنده بيچاره نسوخته بود اصلا بهش اجازه نميدادم بياد بالا پشت بوم برش داره! آخه شما هنوز ياد نگرفتين زنگ بزنين يه اجازه بگيريد؟ بي فرهنگا/ بگذريم..........

خوب شنيده بوديد كه 17 دي دانشگاههاي سراسري استان به علت شرايط جوي تعطيل ميباشن، حالا ما اخبار استان گوش نداده بوديم پسرا زنگ ميزدن تو فردا امتحان داري؟ نشنيدي گفتن دانشگاهها تعطيلن؟ منم ميگم چي شده اوومدن بمب گذاشتن كه فقط ما رو تعطيل كردن؟ آقا ما كه يه فصلشو نخوونده بوديم صبح زود كه رفتيم سر جلسه ديديم ملت دم در كتاب به دست دور خودشون تاب ميخورن از اينورم حراست هي داد ميزد بابا بريد خونه هاتون دانشگاه تعطيله! پسرا كه زود رفتن شك نداشتم اگه حداقل يه فصل درس خونده بودن اونام مثل ما تلپ بودن! ولي ما مونده بوديم آخه شرايط جوي خوب بود بارون نبود برف نبود فقط يكم هوا سرد بود من مونده بودم اين مسخره بازيا يعني چي؟ حالا نه خيلي درس خونده بودممممممممم. ولي حالا كه اين امتحانه كنسل شد مي افته آخر همه امتحانا اونم توو بهمن. اي خدا من واحدامو جوري گرفتم كه ديگه 24 دي خلاص بشم حالا اينا اينجور كردن. خلاصه مام همينجور واستاده بوديم به حراست گفتيم حالا درو باز كن بشينيم رفع اشكال كنيم بعد ميريم، ما 4 نفر بوديم، يه خورده مثلا رفع اشكال كرديم بعد شروع شد موبايلا رو در اوورديم اصلا نميتونستيم شماره بگيريم يا دكمه بزنيم حركات انگشتاي دستمون شده بود عين روبات دستامون يخ زده بود بعدش نشستيم به يخ زدنمون خنديديم!!! بعدشم كه تصميم گرفتيم برگرديم و مسير دانشگاه تا ترمينالو پياده طي كنيم منم شال رو عين كردا دور سرم پيچونده بودم پشه هم كه پر نميزد خيابون خلوته خلوت بود واسه يه لحظه احساس كردم دنيا ماله خودمه! بعدش داشتيم ميگفتيم نگاه كن حالا همه ميگن دانشجوي مملكت اخبار گوش نميده و... و تصميم گرفتيم واسه امتحان بعدي كه رفتيم به همه بگيم ما اصلا نيوومديم دانشگاه امتحانمونم برگزار نشد!  خودمم نفهميدم بحث سر چي بود چون داشتم به سرما فكر ميكردم يا شايدم به چيزاي ديگه! اين روزا بد جوري فراموشكار شدم هر جا ميرم يكي منو ميبينه سيييييييييما توييييييييييي؟(سيما تويي؟ كشيده خوانده شود) منم ميگم آره بعدش ميگه منو يادت نمياد؟ منم ميگم نه. راستش قيافش كه اصلا آشنا نبود ولي چشاش چرا . من فلانم توو مدرسه فلان يادته فلان؟ فلاني چي شد؟ اون فلانتون فلان شد؟ فلان فلان........خلاصه توو كف اين فلانا بمونيين بعد تازه يادمون اومد همديگرو سفت بغل كنيم خيلي چسبيد! با چند تا بوسه كه توو هوا دادم اونم احتمالا بوسم نكرد چون همش داشت پشت سر هم حرف ميزد: چقدر عوض شدي تو دختر؟ قربونت برم! دلم برات تنگ شده بود و..... ديگه فكر كنم فقط لپامون خورد به هم! وقتي اينا رو نوشتم ياد اون افتادم : چيزي مصرف ميكني مگه؟ منم ماتم برده بود! برا چي آخه مگه هر كي مصرف كنه فراموشكار ميشه؟ هر چند بهم برخورد ولي اهميتي برام نداشت/ شده سوژه خنده تا يكي يه چيز يادش ميره ميگيم عذر ميخوام ديشب چي مصرف كردي؟ تازگي ها كشف كردم توو پاتوقمون ميكشن!! چي شو ديگه نميدونم ولي يه باري كه رفتيم همه(همش 2 تا بودن!) هول هولي بساطشونو جمع ميكردن بعد يه دستمال گنده خيس كردن كشيدن رو ميز با 100 تا دستمال كاغذي تميزش كردن اسپري خوشبو كننده كه بيشتر بش بد بو كننده ميخورد زدن و با يه لبخند جوابگوي حيرت و در جا ميخكوبي ما شدن!!! مونده بودم بريم يه جا ديگه يا بمونيم ... دلم نيوومد پاتوقمونو ول كنم كلي خاطره داريم ازش تازه بستني هاشم خوشمزه است مونديمو شايدم دفه بعد همكاري كنيم!!!

اين شلغمه چقدر تلخ شده!

من ديگه ميرم آب ليمو شيرينم كه تلخ شد!

ومن دارم فكر ميكنم خوش به حال اونايي كه مزه تلخ رو دوس دارن/ ومن غير ازترش و شور به چيز ديگه فكر نميكنم!

و در آخر شعري كه به ذهنم اومد:

ايناي ناي/ايناي ناي.....!(چه تلخ است/چه درد است!)

 

ياحق

بازگشت همه بسوی خداست...

به يادت گريستم/ به ياد چشمان زيبايت/ شيرين زبوني ات/ لبخند زيبا و دل نشينت/ به ياد نگاهت/ نگاه كودكانه ی گيرايت

كودكي در اينجا آرميده است/ دو ماه ديگر تولدش بود/ خودش گفت: من هم اسفند به دنيا آمدم مثل تو.

يكي از لحظه هاي طاقت سوز و مرگبار زندگي من لحظه اي هست كه در گورستان مادري را بر گور فرزند ضجه كنان ميبينم و اي كاش هرگز نبينم.

بياييد با هم بگرييم/ با هم بناليم/ بر غنچه هاي خفته در گور بموييم/ با همت اشك، غبار از چهره ي گلهاي پر پر بشوييم/ بيا همراه مادرهاي تنها/ به گورستان خاموش/ نشان كودكان را بجوييم/ بيا سوز دل پر درد خود را/ به خاموشان بگوييم/ چه سخت است/ به دست خود كودكي دلربا را/ به گورستان سپردن/ چه تلخ است/ نديده كام دل، ناكام مردن/ جگر سوزست يارب/ ز داغ نازنيني خفته در گور/ به بيتابي لب از حسرت گزيدن/ و در آن غربت تلخ/ صداي ضجه ي مادر شنيدن/ بيا با هم بگرييم/ بيا با هم بناليم...

 

خدا همه رفتگان رو بيامرزه

يا حق